انتشار: چهارشنبه 20 دى 1396
نومحافظه کاران و جهان پیش رو
تندروهایی که خود را رهبر به حق دنیا می دانند / بخش اول ( Part 1 )
_____________________________________________
نویسنده: امیر نور، ترجمه و شرح: دکترفرهادشهابی، کارشناس امنیت بین المللی و کنترل تسلیحات
دیپلماسی ایرانی: پاسخی به پرسشهای یک دوست در فضای مجازی(1)
______________
« در جهانˏدر حال طلوعˏ ستیز قومی و تقابل تمدنی، اعتقاد غرب به جهان شمولی فرهنگ غربی از سه مشکل در رنج است: غیر واقعیست؛ اخلاقی نیست؛ و خطرناک است » ساموئل فیلیپز هانتینگتون، در کتاب جنگ تمدنها و بازساخت نظم جهانی.
دوست عزیز، سوال مهم شما در مورد آینده جهان برخاسته از دیدگاه نومحافظه کاران آمریکایی را خواندم. البته با مطالعه مصاحبه (2) یکی از پرشورترین منادیان این مکتب فکری -توماس بارنت- نویسنده کتاب جنجالی نقشه جدید پنتاگون: جنگ و صلح در قرن بیست و یکم، این سؤال بطور طبیعی به ذهن شما خطور کرد.
مطمئنا در اینجا با موضوع بزرگی سروکار داریم که فهم آن پیش شرط رمزگشایی از مسائل اضطراری و روندهای مسلطی است که شاخصه های تکامل تدریجی روابط بین المللی، بویژه در دوران پسا جنگ سرد است. حقیقتاً، آشوب و تشنجی که جهان از آغاز هزاره سوم با آن دست به گریبانست، خصوصاً در منطقه ای که بطور خاص مورد علاقه شماست -جهان اسلامی-عربی- یکی از مهمترین نشانه های روند در حال تکوین یک دگرگونی چند بعدیست.
واقعیت بین المللی جدید پیش رو، از دید آمریکا -ظهور ایلات متحده آمریکا بعنوان یگانه ابر قدرت جهانی- بواسطه بحران انفجاری مالی و اقتصادی سالهای 2007-2008 که تا امروز ادامه دارد و خیزش بازیگران بین المللی مقتدر جدید، ازجمله اعضای گروه بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) به درازا کشیده و رنگ باخته است. به احتمال قریب به یقین، این « دنیای در پیش روی » جدید، چند بعدی خواهد بود. این دورنمایی هول انگیز برای مدافعان نظم قدیمی است که چند قرن پیش توسط غرب و برای غرب بنا شد. بنابراین کاملا طبیعی است که غرب، تحت حمایت رهبر استیلا طلب امریکایی، با چنگ و دندان تلاش می کند که از تحقق آن دورنمای ناخوشایند جلوگیری کند.
در فصل اول کتابم که از آن نام بردم،(3) تلاش کردم دلایل این « ترس » را تحلیل کنم. بی شک در مرکز آنها وجود تفکری امپریالیستی است که پس از جنگ جهانی دوم در سیاست آمریکا فراگیر شد: تفکر نو محافظه کاری.
همان گونه که در مقاله ای در این رابطه در ویکی پیدیا توضیح داده شده، نومحافظه کاری جنبشی سیاسی در آمریکاست که در دهه 1960 در میان دموکرات های متمایل به محافظه کاری که نسبت به سیاست خارجی حزب و فرهنگ « چپ نو » خوشنود نبودند، ظهور یافت. اولین مکتوب جریان نومحافظه کاری در ماهنامه یهودیˏ یادداشت های مجله بررسی ماهانه نیویورک،(4) توسط کمیته یهودی-امریکایی انتشار یافت. و اولین نظریه پرداز نومحافظه کار که این واژه را بکار برد، ایروین کریستول، بنیانگزار نظریه مزبور است (که در دوران جوانی یک تروتسکیست مبارز بود). او موسس اطاق فکر معروف نومحافظه کاری: پروژه قرن جدید امریکایی (5) است.
نومحافظه کاری در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان از حزب جمهوریخواه که داری افکار ضد کمونیستی و مخالف با نفوذ جهانی اتحاد جماهیر شوروی بود صاحب نفوذ شد. لیکن در پایان قرن گذشته، با ظهور نظریه بوش مبنی بر صدور دموکراسی، با قدرت نظامی در صورت لزوم، به اوج [نفوذ] رسید. کامنتری(6) و ویکلی استاندارد(7) از روزنامه های مطرح نومحافظه کاران هستند. اتاق فکرهایی ویژه سیاست خارجی نیز فعالند. از جمله: موسسه امریکن انترپرایز(8)، هریتیج فاندیشن (9)، موسسه یهودی امور امنیت ملی(10) و البته پروژه قرن جدید امریکایی(11).
در سیاست خارجی، نومحافظه کاران از نظریه « قدرت نظامی ممالک دموکراتیک در روابط بین المللی بمنظور برقراری نظم بین المللی جدید » دفاع می کنند. در اعلامیه ای از پروژه قرن جدید امریکایی در سال 1996، افکار و اصول بنیادین آنها تصریح شد:
– صراحت اخلاقی و سلطه نیکخواهانه؛
– پیشگیری از پدید آمدن قدرتی رقیب؛
– پایان همراهی با دیکتاتوری ها؛
– عدم پذیرش نزول اقتدار امریکا زیرا اولین قدرت دموکراتیک جهان است؛
– ارتقاء سطح تجهیزات نظامی برای مقابله با تجاوز.
نومحافظه کاران قایل به نظام بین المللی جدید بر پایه آزادی هستند، البته نه به آن گونه که مورد نظر کانت و ویلسون بود که آن را بدلیل ناتوانی مورد نکوهش قرار می دهند. بلکه آن گونه که ریشه در مکتوبات موزس مایمونیدس(12) و سینت آگوستین دارد. آنها بنام اخلاق سازمان ملل متحد و حقوق بین المللی را مورد انتقاد قرار می دهند. در کنفرانس های بین المللی ترجیح می دهند ائتلاف هایی کوچک بر مبنای اصل « ماموریت تعریف کننده ائتلاف است »(13) تشکیل دهند. از اسرائیل حمایت می کنند. به دخالت جویی اعتقاد دارند. بنابراین، ایالات متحده « باید بعنوان ملت سکاندار حقوق بشر و ناشر دموکراسی و آزادی در پهنه جهان و با توسل به زور در صورت لزوم، شناخته شود ».
نظریه « هرج و مرج خلاقانه »(14) از جمله ایده های بنام نومحافظه کاران است که [در مقاطع مهمی از تاریخ ملل جهان سومی، بویژه از قرن گذشته] به برجستگی خودنمایی نموده است -عمدتا توسط مایکل لدیین(15) خبرنگار پیشین نشریه رم جمهوری جدید(16) توسعه یافته است. نظریه مزبور مُعرفِ پروژه ایست با هدف « برقراری وضعیت جنگی و بی ثباتی دایمی در خاورمیانه به نحوی که آمریکایی ها و اسرائیلی ها را قادر به حفظ موقعیت ژیواستراتژیک خود در منطقه، حتی با دستیازی به باز ترسیم دگرباره نقشه منطقه، می کند ». از دید نومحافظه کاران ثبات جهانی وضع مطلوبی نیست که برای حفظ آن تلاش شود. لذا، منادی فضیلت بی ثبات سازی اند.
رابرت کگان(17) که مشترکا با ویلیام کریستول « پروژه قرن جدید امریکایی » را بنیان گذاشتند، نیز این گونه می اندیشد. او مُبدعˏ درخواستنامه 26 ژانویه 1998 به بیل کلینتون، مبنی بر اتخاذ سیاستی متفاوت در مورد عراق بود، که ناظر بر سقوط صدام حسین بمنظور حفظ منافع آمریکا در خلیج فارس می بود. چنین ذهنیتی در رابرت کوپر، یک حامی انگلیسی نومحافظه کاری که منادی نظریه « لیبرال امپریالیسم » به مفهوم « حق » کشور های متمدن به کاربرد زور علیه « دشمنان خارجی » خود بود(18)، نیز وجود داشت.
به هر حال، این پرزیدنت جرج دبلیو بوش بود که بَدنامیˏ تایید و بکارگیری اصول نومحافظه کاری را بجان خرید. با اشغال افغانستان به سال 2001 و عراق به سال 2003، که با استفاده ابزاری شدید از حادثه خارق العاده، لیکن اسفبار 11 سپتامبر 2001 صورت گرفت، نظریه مزبور را جامه عمل پوشاند. در نطق 31 دسامبر 2005 مربوط به گزارش شرایط ایالات متحده(19) وی چنین توضیح داد، هیچ جایی برای حس رضایتمندی از « آسایش در انزوا » وجود ندارد، چرا که وجود آن به « مخاطره و تنزل » می انجامد. امریکا باید عهددار « رهبری » جهان باشد. این یک حکم امنیتی است. شقˏ مقابلˏ رهبری جهانی امریکا، دنیایی بمراتب مخاطره آمیزتر و نگران کننده تر است. از نظر وی، بنابراین، امریکا باید به « اقدامات جسورانه اش در حمایت از آزادی » ادامه دهد. و بمانند سال 1945 « زمانی که اردوگاه های مرگ را آزاد کرد، باید ندای تاریخ به نجاتِ مظلومین را اجابت کند ». وی افزود، نیمی از جهان در یک دموکراسی به سر می برند. « ما نیمه دیگر را فراموش نمی کنیم، کشورهایی مثل سوریه، برمه، زیمبابوه، کره شمالی و ایران، زیرا خواست عدالت و صلح جهانی رهایی آنها را نیز طلب می کند.(20)
برای انجام این کار، شورای امنیت سازمان ملل متحد، که همواره در دید نومحافظه کاران ناچیز جلوه کرده است، اینک بعنوان ابزاری ممتاز برای اجرای ماموریت های خطرناک نظامی با عواقبی [فاجعه بار و] پر هرج و مرج برای ممالک « متمرد » و مردم آنها، بویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا خوانده شد.(21) براین قرار، جرج دبلیو بوش، جان بولتون، نومحافظه کار ستیزه جویی را که تجربه سازمان مللی اش را [بعدها] در کتابی با تیتری مهم22 عرضه کرد، بعنوان نماینده اش در ارگان مهم سازمان ملل متحد معرفی کرد.
نزدیک به یک دهه بعد و علیرغم یکجانبه گرایی و مداخله نظامی که بی وقفه موعظه می کرده است، رابرت کگان همچنان نفوذ قدرتمندی در دولت امریکا دارد. در کتابش(23) که در سال 2012 بچاپ رسید وی کوشش سختی برای رد تز « تنزل امریکا » به نمایش گذاشت. این کتاب، مشهور بجای داشتن در کنار تخت خواب پرزیدنت برک اوباماست که در نطقش در گزارش وضعیت ایالات متحده در سال 2012 گفت: « امریکا بازآمده است. هر که غیر از این می گوید، هرکس به شما بگوید امریکا روی به تنزل دارد یا نفوذ ما کاهش یافته است، نمی داند راجع به چه چیزی سخن می گوید ».
استیو بننن، مغز متفکر دولت ترامپ (قبل از اینکه از کاخ سفید رانده شود) نیز دیدگاهی مشابه فوق دارد. همانگونه که در مقاله فوق العاده خوب په په اِسکو بار(24) به شرح آمده، استیو بننن « مردی که برای صبحانه مقالات تاریخی و نظریات سیاسی می خورد (…) یک ماکیاولی پسا حقیقت، در پشت قدرتمند ترین شاهزادگان [ظاهرا کنایه است به صاحب منصبان] » کنونی، جغرافیای سیاسی مان را صحنه « نبرد نهایی بین خوب و بد (نه از دید نیچه) می بیند. ‘خوب’ از نظر ما، تمدن و تاریخ دوهزار ساله مسیحی -با امکان جایگاهی افتخارآمیز برای روشنگری و انقلاب صنعتی. در مقابل آن، ‘بد’ مظهر همه گونه ‘تهدیدات حیاتی’ -از نخبگان سکولار یا تکنوکرات پسا مدرن (دشمن داخلی) گرفته تا اسلام (دشمن عام) ».
برای درک عمیق تر ریشه های این ایدئولوژی نومحافظه کارانه و تاثیرش بر سیاستی که شاخصه ایلات متحده امروزی است، خواندن تحلیل پال فیتزجرالد و الیزابت گالد(25) را توصیه می کنم. دارای روشی برّا در نویسندگی و با مستندات عالی، آنها مراحلˏ تاریخی در اختیار خود در آوردنِ ایالات متحده توسط نومحافظه کاران را در فرآیندی چهار محله ای تشریح می کنند:
– امپریالیسم آمریکایی دنیا را به جهنم توصیف شده از سوی دانته می کشاند؛
– فشار نومحافظه کاران به سوی جنگ، از راه سند سازی؛
– ساخت واقعیت دروغین غربی توسط سازمان جاسوسی آمریکا در مورد ‘جنگ غیر متعارف’ [جنگ با استفاده از سلاحهای هسته ای، شیمیایی … ]؛
– مرحله نهایی، تسلط نخبگان ماکیاولیست بر آمریکا.
___________
(یادداشتها Notes )
[1] ‘The Neoconservatives and the “Coming World”: A response to the questions of a virtual friend’, by Amir Nour, July 31, 2017; http://thesaker.is/the-neoconservatives-and-the-coming-world-a-response-to-the-questions-of-a-virtual-friend/ Amir Nour is an Algerian researcher in international relations, author of the book « L’Orient et l’Occident à l’heure d’un nouveau Sykes-Picot » (“The Orient and the Occident in time of a new Sykes-Picot”), Editions Alem El Afkar, Algiers, 2014. He is a fervent advocate of the henceforth vital “dialogue of civilizations”, the alternative option of which in today’s increasingly globalized and polarized world, is a catastrophic “clash of civilizations”.
[2] “A future worth creating: Interview with Dr. Thomas Barnett“:
Http://www.checkpoint-online.ch/CheckPoint/Forum/For0078-InterviewBarnett.html
[3] Downloadable free of charge, in French and Arabic languages, by clicking on the following links: Http://www.mezghana.net/amir-nour.pdf and
Http://www.mezghana.net/Sykes-Picot.jadeed-REAL.LAST.pdf
[4] New York Monthly Review Magazine Commentary, by American Jewish Committee.
[5]. Read the presentation made by l’Observatoire européen des think tanks:
Http://www.oftt.eu/think-tanks/monographs/article/pnac-project-for-the-new-american-century
[6] Commentary.
[7] Weekly Standard.
[8] American Enterprise Institute.
[9] the Heritage Foundation.
[10] Jewish Institute for National Security Affairs.
[11]Http://www.oftt.eu/think-tanks/monographs/article/pnac-project-for-the-new-american-century
[12] MosesMaimonides
[13] Mission-defines-the-coalition principle.
[14] Creative Chaos theory.
[15] Michael Ledeen.
[16] Rome of the New Republic.
[17] Robert Kagan.
[18] Robert Cooper “The Breaking of Nations: Order and chaos in the twenty-first century“, Atlantic Monthly Press, New York, 2003.
[19] The State of the Union Address.
[20] Read the article in the French newspaper Le Monde of 01/02/2006 entitled ” L’Amérique doit conduire le monde, selon Bush» (America must lead the world, according to Bush).
[21] This episode is superbly analyzed by Hardeep Singh Puri, Permanent Representative of India in Geneva and New York (between 2002 and 2013) in his book “Perilous Interventions: the Security Council and the Politics of chaos“, Harper Collins, 2016.
[22] John Bolton, “Surrender is not an option: Defending America at the United Nations and abroad“, Threshold Editions, 2008.
[23] Robert Kagan, “The World America made“, Alfred A. Knopf, 2012.
[24] Pepe Ecsobar, “Will Andrew Jackson Trump Embody the Benno doctrine” Entelekheia, March 21, 2017.
[25] A four part analysis titled “The history of the Neocon takeover of America “, the Francophone Saker, 10 May 2017.
(ادامه دارد To be continued )
تاریخ انتشار: جمعه 29 دى 1396
_____________________________________________
نو محافظه کاران و جهان پیش رو
امریکا سناریوی آلمان و ژاپن را برای جهان عرب دنبال می کند / بخش دوم ( Part 2 )
http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1974470/%D8%A7%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7+%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%DB%8C+%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86+%D9%88+%DA%98%D8%A7%D9%BE%D9%86+%D8%B1%D8%A7+%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C+%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86+%D8%B9%D8%B1%D8%A8+%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84+%D9%85%DB%8C+%DA%A9%D9%86%D8%AF++%D8%A8%D8%AE%D8%B4+%D8%AF%D9%88%D9%85.html
_____________________________________________
آمریکایی ها فهمیده اند که اگر به جهان عرب اجازه دهند به رفتارهای پلیدش -سرکوب، نابودی اقتصادی، ایجاد نا امیدی- ادامه دهد، باید در انتظار ظهور بن لادن های بیشتری باشند. لذا امریکا به این نتیجه رسید که انتخاب دیگری ندارد: امریکا باید خود عهده دار پروژه بازسازی جهان عرب گردد. بنابراین، جنگ عراق « بواقع شروع یک آزمایش تاریخی غول آساست که هدف از آن، آوردن کاری بر سر جهان عرب است که بعد از جنگ جهانی دوم بر سر آلمان و ژاپن آورده شد.
نویسنده: امیر نور؛ ترجمه و شرح: دکترفرهاد شهابی، کارشناس امنیت بین المللی و کنترل تسلیحات
دیپلماسی ایرانی: نومحافظه کاران، جهان عرب و اسرائیل
دوست عزیز، با عرضه فهرست وار و طولانی اما غیر قابل گذشت مروری تاریخی و ژیواستراتژیک، اکنون به سوالات عمده دیگری مرتبط با موضوع مورد نظر شما میرسم: از چه روی دنیای عرب-مسلمان قربانی اصلی این ایدئولوژی نومحافظه کاران آمریکایی است که سنگ زیر بنای نظم جهانی جدید و حاصل نهایی یک فرآیند تاریخی دراز مدت رو به انتهاست -بنا بر نظر یک نظریه پرداز دیگر نومحافظه کار، فرانسیس فوکویاما. [آنچه مسلم است اینکه] اکنون میدانیم که دنیا خاتمه نیافته است، و بالعکس دچار شتابی بیسابقه شده است، و امپراتوری آمریکایی، بجای عرضه صلح و فراوانی به جهان، همه بشریت را به ورطه ازهم پاشیدگی شدید در جهان و بهم ریختگی نابود کننده در جهان عربی-اسلامی، خصوصاً در رابطه با « بهار عربی »، که به درستی نامگذاری نشده، کشانده است.
به کمک یک دستگاه قدرتمند رسانه ای، در خدمت اقدام متهورانه اش برای تحقق تسلطی جهانی، متکی بر یک فرجام معهود مسیحایی، امریکا دست به کار تغییر نقشه جهان با هدف تشکیل نوعی « ایالت جهانی » یا یک « دولت جهانی » می گردد. لازمه چنین اقدامی، درهم شکستن ملتها از راه تجزیه آنها در قالب های منطقه ای و قطب های قاره ایست. احتمالاً این همان چیزی است که هربرت مک لوهان، جامعه شناس و مشاوره کانادایی واتیکان -که شهرت خود را مدیون انشاء عبارت « رسانه خود پیام می باشد » است – در ذهن داشت، وقتی در سال 1968، جنگ و صلح در دهکده جهانی26 را به تحریر درآورد؛ کتابی انقلابی، که در آن سیاره ای به توصیف در آمده که بواسطه فناوری های جدید در حال کوچک شدن است، و از واژگان « گلوکال »، ترکیبی از « گلوبال » (جهانی) و « لوکال » (محلی)، برای اشاره به پدیده سایه انداخته بر معماری بنیادین نظم جهانی جدید، استفاده نمود.
آن چنان که در مقاله ای27 بسال 2012 بخوبی تشریح گردیده است، پس از فروپاشی کمونیسم، نقطه ثقل این سیاست در خاورمیانه نهاده شد، « جایی که نه تنها منابع بزرگ هیدروکربن جای دارند، اما همچنین خانه مادر واقعی جهانی گرایی، اسرائیل که همه تلاش های صلح را از زمان حادث [تحمیل جنایتکارانه] شدنش در این منطقه به رکود کشانده ». نقشه این بخش از زمین، در اتاق های فکر یهودی-امریکایی و فرماندهی های نظامی آنها که هدفشان چند پاره کردن ملتها بر مبانی قومی و دینی (با حفظ اسرائیل بعنوان تنها ابر قدرت منطقه ای)، از سال ها پیش دچار تغییر شده است، اما همچنین با اجبار اسلام به راه اندازی « واتیکان دوم » بنحوی که در بازار جهانی فردا جابیفتد [قابل جمع باشد]. زیرا از آنجا که اروپا « در خواب به سر می برد، چه بخواهیم، چه نخواهیم، اسلام تنها خاکریز در برابر خفه سازی کامل جهان توسط تجار تل آویوی و واشنگتنی است ». این رغبت برای تحقیر اسلام، همچنین در پی « ساخت یک دین واحد » است (که وظیفه دارد همه جریان های دینی را به جمع آورد یا تجمیع نماید). این تنها بوسیله منکثر ساختن مسلمانان، سنی ها و شیعه ها، محقق می شود. از این منظر، بسادگی می توان فهمید چرا نقشه حکومت اسلامی مقدس28 شامل مکه و مدینه نیز می شود: تا اسلام بهتر قابل کنترل باشد و در نظم جهانی نوین جابیفتد، چیزی که امروز امکان پذیر نیست. چرا که بدرستی، این دین از ساختار طبقاتی مبراست29.
در کتاب ممتازش « ترور سیاهِ سربازانˏ سفید: نژاد پرستی و عصر جدید » دیوید لیوینگستون می گوید، از آنجا که نسبت به تاریخ دیگر اقوام و ملل در جهان بسیار ناآگاهند، و تنها از توفیقات یونان، روم و اروپا شنیده اند، غربی ها به ناچار بر این عقیده اند که جوامع آنها مظهر برترین نمونه های تمدن می باشند. از نظر وی، این طرز فکر از نفوذ پنهان کسانی سر چشمه می گیرد که خود معتقدند و به دیگران نیز میآموزند که تاریخ زمانی به تکامل می رسد که بشر جایگزین خدا شود و خود تعیین کننده قوانین باشد. لیوینگستون اینگونه نتیجه گیری می کند که این مبنایˏ تبلیغاتی است که برای ظهور یک جنگ تمدنها مورد استفاده قرار گرفته است. در اینجا، جهان اسلام با این توصیف که لجوجانه پیرو ایده فرسوده « حکومت دینی » است معرفی شده است. روزگاری نشر مسیحیت و مدنیت در جهان بهانه ای بود برای گسترش استعمار. امروز کار پر مشقت مرد سفید پوست جدید، نشر حقوق بشر و دموکراسی است که در پسˏ آن تهاجم امپریالیستی نهفته است. و از آنجا که پس از قرنها تنزل، اکنون جهان اسلام قادر به تدارک دفاع از خود نیست، قدرت های غربی، در بخشی از بکار گیری استراتژی دیرینه اختلاف بیانداز و حکومت کن، ظهور [نوعˏ انحرافیˏ] بنیادگرایی اسلامی را تقویت می کنند، تا از یک سو، یک چنین عاملی را برای [اختلاف اندازی و] تحریک در اختیار داشته باشند و از سوی دیگر، از این عامل برای خدشه وارد آوردن بر چهره اسلام استفاده نمایند.
چند هفته پس از اشغال عراق توسط آمریکا، آری شاویت مقاله ای تامل برانگیز، تحت عنوانˏ برجستۀ « مشقّتˏ مردˏ سفید پوست »30 را در روزنامه اسرائیلی هاآرتس به رشته تحریر درآورد. او نوشت، جنگ علیه عراق، برخاسته از « تجلیˏ اعتقادˏ راسخˏ یک گروه کوچک 25 تا 30 نفری از نومحافظه کاران است که تقریبا همه آنها یهودی و روشنفکرند (از جمله، ریچارد پرل، پل ولفوویتز، داگلاس فییت، ویلیام کریستول، الیوت آبرامز، چارلز کراثامر). این افراد، دوستان یکدیگرند و یکدیگر را تغذیه و تقویت میکنند و ایمان دارند که افکار سیاسی، نیروی محرکه عمده تاریخ است. آنها معتقدند که ایده سیاسیˏ درست، از ترکیب اخلاق و زور [و به تعبیر عملی تر] حقوق بشر و سختگیری [فشار] حاصل می گردد. بنیان فلسفی نومحافظه کارانˏ واشنگتن نشین مکتوبات ماکیاولی، هابز و ادموند بورکه است. آنها وینستون چرچیل و سیاست رونالد ریگان را ستایش می کنند ».
وی به نقل از ویلیام کریستول می افزاید، این جنگ همچنین بر مبنای « درک آمریکایی تازه مبنی بر اینکه، چنانچه امریکا جهان را بصورت مورد دلخواهش شکل ندهد، جهان امریکا را بشکل مورد علاقه اش در خواهد آورد » استوارست. در لایه ای عمیق تر، از نظر کریستول، این « جنگی بزرگتر، برای شکل دادن به یک خاورمیانه جدید » است. این جنگیست که فرهنگ سیاسی کل منطقه را دگرگون خواهد نمود. زیرا آنچه در روز 11 سپتامبر 2001 رخ داد این بود که آمریکاییها به اطراف نگریستند و دیدند دنیا آن چیزی نیست که فکرش را می کردند. فهمیدند که دنیا جای خطرناکیست. بنابراین، آمریکایی ها در جستجوی نظریه ای برآمدند که آنها را قادر به زیستن در این دنیای پر خطر نماید. و تنها نظریه ای که یافتند نظریه نومحافظه کاری بود ».
در خصوص فوق، چارلز کراثامر نیز اشتراک نظر دارد، با این بیان که « جنگ در عراق برای جایگزین نمودن قرار پلیدی است که چندین دهه پیش امریکا با جهان عرب بست. قرار این بود که، شما به ما نفت می دهید و ما [در عوض] در امور داخلی شما دخالت نمی کنیم ». « آن قرار عملاً در روز 11 سپتامبر 2001 خاتمه یافت ». از آن روز، آمریکایی ها فهمیده اند که « اگر به جهان عرب اجازه دهند به رفتارهای پلیدش -سرکوب، نابودی اقتصادی، ایجاد نا امیدی- ادامه دهد، باید در انتظار ظهور بن لادن های بیشتری باشند ». لذا امریکا به این نتیجه رسید که انتخاب دیگری ندارد: امریکا باید خود عهده دار پروژه بازسازی جهان عرب گردد. بنابراین، جنگ عراق « بواقع شروع یک آزمایش تاریخی غول آساست که هدف از آن، آوردن کاری بر سر جهان عرب است که بعد از جنگ جهانی دوم بر سر آلمان و ژاپن آورده شد ».
این مقاله، با نظری متفاوت از توماس فریدمن، ستوننویس روزنامه نیویورک تایمز که عضو گروه فوق نمی باشد، خاتمه می یابد. اگرچه وی مخالفتی با جنگ ندارد، لیکن معتقد است که « شرایط جاری در خاورمیانه دیگر قابل قبول نیست. شرایط موجود، مرحله پایانیست. و لذا، ایجاد اصلاحات در جهان عرب امریست اضطراری ». بنظر فریدمن « این جنگیست که نومحافظه کاران خواستارش بودند. این جنگیست که نومحافظه کاران تبلیغش را می کردند. وقتی 11 سپتامبر فرارسید، آنها ایده ای آماده برای عرضه نمودن داشتند و آنرا در آن روز عرضه داشتند و خوب فروختند. لذا، این جنگی نبود که توده های مردم خواهانش بودند. این جنگˏ یک جمع از نخبگان بود (…) که می توانم اسامی 25 تن از آنها را (که همه در شعاع پنج بلوکی این دفتر هستند) بدهم، که اگر یکسال و نیم پیش آنها را به جزیره ای دوردست تبعید کرده بودند، جنگ عراق اتفاق نمی افتاد ». وی هنوز بر این عقیده بود که « این [صرفاً] یک اقدام فانتزیˏ اختراعیˏ نومحافظه کاران نبود. اینگونه نیست که 25 نفر [براحتی] آمریکا را به گروگان گرفتند. نمیتوان چنین ملت بزرگی را توسط بیل کریستول و ویکلی استاندارد و پنج شش نفر روزنامه نگار با نفوذ، به ماجرایی این چنین سخت کشید. در تحلیل نهایی، آنچه موجب وقوع جنگ شد عکس العمل خارج از حدّ آمریکا به حادثه11 سپتامبر بود؛ حسˏ واقعی [و فوق العاده شدیدˏ] تشویشی که پس از 11 سپتامبر امریکا را فرا گرفت. آنچه ما را به حومه بغداد کشید، تنها به هدایت نومحافظه کاران نبود. آنچه ما را به حومه بغداد کشید، ترکیبˏ بسیار آمریکاییˏ تشویش و غرور بود « .
با اشاره به آری شاویت، استفن گرین31 صدیق می کند که از 11 سپتامبر، گروه کوچکی از نومحافظه کاران -که بسیاری از آنها مقامات رسمی وزارت دفاع، شورای امنیت ملی و دفتر معاون رئیس جمهور هستند- سیاست خارجی و امنیتی سنتی امریکا را خراب -آنها می گویند اصلاح- کرده اند. پس از بررسی سوابقˏ امنیتˏ داخلیˏ تعدادی از مشهورترین آنها، وی به این نتیجه میرسد که آنها با اعتراف به اینکه برای امنیت داخلی ایلات متحده علیه دشمنان تروریستش کار می کنند، از دستورالعمل دوگانه ای پیروی می کردند.
بیل کریستیسون32 و کثلین کریستیسون نیز همین نتیجه گیری را دارند.33 آنها می گویند، پس از روز های فراموش شده ای که سیاست خاورمیانه ای وزارت خارجه در دستان گروهی به اصطلاح عرب گرا بود، سیاست آمریکا در مورد اسرائیل و جهان عرب « بطور فزاینده ای در اختیار مقامات مشهور به طرفداری از اسرائیل قرار گرفته است ». این مقامات « که بدرستی می توان آنها را متعهد به اسرائیل دانست، اکنون در همه سطوح دولت حضور دارند، از مسئولین میز در وزارت دفاع گرفته، تا معاون وزیر در وزارت امور خارجه و همچنین وزارت دفاع، و نیز در میان کارمندان شورای امنیت ملی و دفتر معاون رئیس جمهور ».
بررسی آنها از گونه شخصیت هایˏ درونˏ حلقه سیاست سازی دولت بوش، نشاندهنده « شبکه ای بطور خیره کننده داری قدرت نفوذ از فعالانˏ حامیˏ اسرائیل، و بررسی اسناد پر حجم مکتوبات نومحافظه کاران، بیانگر رجوع [خوش خدمتیˏ] دایمی آنها به اسرائیل است؛ همیشه با نام بردن از ایلات متحده به عنوانˏ ذینفع در سیاستی که مورد توصیه آنهاست، همیشه مرتبط با ایالات متحده در جایی که بحث منافع ملی در میان است ».
دو نویسنده فوق، به داستانی جالب در مورد تدوین سیاست نامه ای در سال 1996، توسط فیث، پرل و دیوید و میراف وورمسر در یک اتاق فکر اسرائیلی و از برای نخست وزیرˏ تازه منتخب اسرائیل، نتانیاهو، اشاره دارند. در این سند، آنها اسرائیل را به « دست کشیدن کامل از پیگیری فرآیند صلح، بویژه جنبه زمین در برابر صلح، که نویسندگان از آن بعنوان نسخه نابودی اسرائیل نام برده اند، فرا خواندند ».
مولفین سند فوق، تهدید اساسی نسبت به اسرائیل را، از جانب عراق و سوریه دانستند، که نباید اکنون از آشکار شدن آن تعجب نماییم. و چنین توصیه نمودند که تمرکز بر به زیر کشیدن صدام حسین، زدنˏ دو پرنده با یک سنگ است، به این ترتیب که امیال منطقه ای سوریه نیز عقیم خواهد شد.
طبق نظر کریستیسون ها، الیوت آبرامز نیز « یک حامی سینه چاکˏ دیگرˏ اسرائیل در جناح راست است که ارتباطاتش با اسرائیل را » پس از انتصابش به مدیریت حوزه خاورمیانه شورای امنیت ملی « در خدمت آمریکا قرار میدهد ». جالب توجه است که، از نظر کریستیسون ها، وفاداران دو جانبه در دولت بوش « قدرت بیشتری به رشدˏ صلیبیˏ نوعی بنیادگرایی مسیحی داده اند که خود را با اسرائیل، جهت ایجاد آمادگی برای به اصطلاح آخر زمان، متحد نموده است ». این بنیادگرایانˏ از خود بی خود شده، سلطه اسرائیل بر همه خاک فلسطین را « لازمه تحقق هزاره موعود در انجیل میدانند و هرگونه واگذاریˏ زمین در فلسطین را نقضˏ مقدسات تلقی می کنند و جنگ بین یهودیان و اعراب را حکم الهی راهگشایˏ مبارزه نهایی می پندارند » که تحقق پیشبینی یک جنگ هولناک مسیحی-اسلامی را تقویت می نماید ».
با نوشتن اظهار نظری در یک شماره اخیر مجله سیاست خارجی34 الیوت آبرامز -در ظرفیت محقق ارشد مطالعات خاورمیانه ای شورای روابط خارجی- پیشبینی می نماید که « حتی در بهترین روایت قابل تصور، که داعش شکست خورده و کنترل حوزه حاکمیتش را از دست بدهد، ممکن است به حیاتش در قالب یک گروه تروریستی ادامه دهد -و در هر حال، القاعده و دیگر گروههای جهادی از بین نمی روند ». و چنین نتیجه گیری می نماید که « این به دخالت ما در درگیری های خاورمیانه پایان نخواهد بخشید و ممکن است بواقع موجب افزایش آن گردد. مخاصمه های شبیه جنگ عراق تکرار نخواهد شد که حضور نظامیان آمریکایی بسیاری را طلب کند. لیکن لازم خواهد بود که نوع تعهدی که امروز شاهد آن هستیم برای مدتی مدید ادامه یابد ».
همان گونه که آلیسون وییر، در کتابش35 ابراز می دارد، « تعداد کمی از آمریکایی ها امروز مطلع اند که حمایت آمریکا ساخت اسرائیلˏ مدرن را مقدور ساخت. حتی نفرات کمتری می دانند که سیاستمداران آمریکایی در مقابل مخالفت قوی متخصصین حوزه دیپلماسی و نظامی به تحیمل این سیاست روی آوردند ». با مستندات فوق العاده قابل توجه، این کتاب با گردآوری « شواهد متکی بر منابع دقیق به آشکار نماییˏ واقعیتی می پردازد که بشدت با روایت جاری در تضاد است. صحنه ای شفاف از تاریخ ارایه می دهد که کلید فهم یکی از حساسترین موضوعات سیاسیˏ مهم در عصر حاضر است ».
هر آنچه در بالا مورد بررسی قرار گرفت کاملا با تز « سایکز-پیکوˏ جدید » که در کتابم می پرورانم همخوانی دارد.
در پایان، اعتقاد دارم که اگر انسان ها نیرویˏ محرکه اصلی حوادثی هستند که سازنده تاریخ جهان می باشند، قطعا آنها تعیین کننده و تغییر دهنده سرنوشت آن نیستند. این سرنوشت -همانگونه که متفکر بزرگ الجزایری، مالک بن نبی، در قرن گذشته در کتاب برجسته اش « نظریه آفریقایی-آسیایی »36 بقلم آورده است- محقق خواهد شد، « علیرغم تمایل انسان ها به منطق بشری محتوم به شکست، چنانچه با فرآیند های حقایقی که خواست خدا را بر تاریخ تحمیل می کنند مطابقت نداشته باشد. و این در تعارض با مقدسات است اگر انسان بخواهد انحراف از مسیر تاریخ را در مخالفت با اراده و اهداف خدا برگزیند ».
____________
( یادداشتها Notes )
[26] “War and Peace in the global Village“, Bantam Books, New York, 1967.
[27] Read “Les coups tordus de l’Empire“, in the French magazine “Réfléchir et agir”, No. 40, Winter 2012.
[28] According to a readjustment of the boundaries of the Islamic geographical area imagined by Ralph Peters, member of the PNAC, in an article in the military journal Armed Forces newspaper of June 2006 entitled “How a better Middle East would look“.
[29] In “L’Iran, un pays en sursis “, French magazine ‘Nexus 66’, January-February 2010.
[30] See article « White Man’s Burden », Haaretz newspaper, April 3, 2003.
[31] See Stephen Green, « Neo-Cons, Israel and the Bush Administration », Counterpunch, February 28, 2004.
[32] Bill Christison was a senior official of the CIA. He served as a National Intelligence Officer and as Director of the CIA’s Office of Regional and Political Analysis.
[33] See « The Bush Neocons and Israel », Counterpunch, September 6, 2004.
[34] See « The United States Can’t Retreat From the Middle East », Foreign Policy magazine, July 10, 2017.
[35] Alison Weir, « Against Our Better Judgment: The hidden history of how the United States was used to create Israel », CreateSpace Independent Publishing Platform, February 2014.
[36] Malek Bennabi, «L’Afro-Asiatisme, conclusions sur la Conférence de Bandoeng », Cairo, Imprimerie Misr S.A.E, 1956.